درباره وبلاگ


به این وبلاگ خوش آمدید. این وب به دو گروه : دانلود و اموزش تقسیم شده که شما بتوانید .در صورت نیاز از هر دو ویژگی آن اسنفاده کنید. امیدوارم از این وب لذت ببرید.


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




iran download
چهار شنبه 29 دی 1389برچسب:, :: 19:22 ::  نويسنده : من

در این مقاله که اولین مقاله از سری مباحث "یهودی شناسی" است و موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی "تبیان" به درخواست بسیاری از کاربران آن را آغاز کرده است، به بررسی "تاریخ بنی اسرائیل" می‌پردازیم تا خوانندگان را هرچه بیشتر با یهود و مقوله یهودیت آشنا کنیم، وجه مشخصه این مجموعه مقالات در این خواهد بود که بیش از منابع اسلامی به منابع یهودی و از جمله کتاب "تورات" استناد جسته شده تا بر اساس منابع یهودی ادعاهای آنها رد شود، امید است مفید واقع شود.



با وجود اختلاف نظرهایی که درباره تاریخ یهود و صحت و درستی آن در تورات وجود دارد، با این حال می‌توان "عهد قدیم" را منبع اصلی تاریخ بنی اسرائیل بویژه در مراحل اولیه تدوین آن برشمرد. جون یهود به تورات به عنوان یک "سند تاریخی که شهادت می‌دهد یهود از زمان‌های قدیم ملتی برای خود بوده‌اند نگاه می‌کند.

تاریخ یهود در تورات به گفته "مارتین بوبر" بزرگترین مورخ آیین یهود در 17 سفر بیان و گفته شده که ریشه بنی اسرائیل به ظهور اولین گروه از "عبری‌ها" بازمی‌گردد.

عبری‌ها چه کسانی بودند

عبری‌ها در جنوب "رافدین" (عراق کنونی) سکونت داشتند که حضرت "ابراهیم" (ع) با خانواده و بستگانش نیز در آنجا اقامت داشت. حضرت ابراهیم در قرن 20 پیش از میلاد با گذر از فرات سرزمین رافدین را ترک کرد تا با عمل به اوامر پروردگار وارد سرزمین کنعان یا همان فلسطین کنونی شود و به گفته تورات در این سرزمین رحل اقامت افکند و چون زندگی میان مردم و ملتش را ایمن یافت در جوار آنها باقی ماند، سپس راهی "بیت ایل" شد که مردمی مهمان نواز داشت، اما اقامتش در آنجا به دلیل قحطی چندان طول نکشید و همراه همسرش "سارا" و پسر برادرش "لوط" به مصر مهاجرت کرد.

در مصر ابراهیم دارای گاو و گوسفند و ستور بسیار شد، اما چون فرعون مصر وی را از این کشور بیرون کرد، دوباره به فلسطین روی آورد و همراه همسرش سارا و کنیز قبطی‌اش "هاجر" در "حبرون" رحل اقامت افکند، اما پسر برادرش لوط در "سدوم" (مصر) ماند.

ابراهیم در سرزمین حبرون خویشاوندان زیادی نداشت تا این که خداوند پسر اولش "اسماعیل" را در 87 سالگی و از هاجر و پسر دومش "اسحاق" را در 100 سالگی از همسرش سارا به او بخشید.

اسرائیل خارج از سرزمین کنعان رشد نمود، اما اسحاق در سرزمین کنعان ماند و در کنار خانواده و بستگانش مسئولیت چرای گوسفندان را برعهده گرفت، بی‌آن که در جایی مستقر باشند. فرزندان اسحاق یعنی "عیسو" و "یعقوب" در این سرزمین به دنیا آمدند، پس تا کنون یعنی تا پیش از ولادت یعقوب اثری از وجود بنی اسرائیل در سرزمین فلسطین نیست.

تاریخ یهود در تورات به گفته "مارتین بوبر" بزرگترین مورخ آیین یهود در 17 سفر بیان و گفته شده که ریشه بنی اسرائیل به ظهور اولین گروه از "عبری‌ها" بازمی‌گردد

دوران دوم تاریخ "بنی اسرائیل"

دوران دوم تاریخ بنی اسرائیل بنا به ادعای تورات به مهاجرت پسر اسحاق و تمام خانواده‌اش به مصر آغاز می‌شود. "یوسف" یکی از پسران یعقوب توسط برادرانش به تاجران بنی اسماعیل فروخته می شود و پس از برده شدن به قصر تا تصدی منصب وزارت فرعون در قرن 17 پیش از میلاد پیشرفت می‌کند و این گونه بود که بنی یعقوب در سر سبزترین نقطه دلتای نیل اقامت نمودند.

وقتی آل یعقوب از کنعان (فلسطین) وارد سرزمین مصر شدند 70 تن بودند و این رقم در تورات نیز ذکر و عنوان شده،‌ چون گرسنگی و قحطی در سرزمین کنعان فزونی یافت، "اسرائیل" (یعقوب) و تمام افراد خانواده‌اش به مصر مهاجرت کردند و با این مهاجرت دیگر اثری از یعقوب و فرزندان و خویشانش در سرزمین کنعان باقی نماند و ارتباط آنها با این سرزمین قطع شد و اینجاست که خداوند یهود (یهوه) یعقوب را این گونه مورد خطاب قرار می‌دهد: "از فرود آمدن در مصر هراس نداشته باش، چون من تو را در آنجا امتی بزرگ خواهم ساخت".

تا آن زمان یعنی مهاجرت به مصر بنی اسرائیل با استقرار و سکونت در یک مکان آشنا نبودند و نظام خاصی نداشتند و حرفه دام چرانی را در مصر نیز ادامه دادند تا این که تعدادشان فزونی یافت و در حکومت مصر نفوذ کردند و چون فرعون از نفوذ آنها به هراس افتاد، پس آنها را به بندگی گرفت و بدترین عذاب ها را به آنها داد؛ پسرانشان را کشت و زنانشان را به کنیزی گرفت.

فرعون بنی اسرائیل را خوار ساخت با‌ آنها به دشمنی برخاست و انواع عذاب‌ها و شکنجه ها را به ایشان داد، به حدی که بیش از توانشان بود، به قابله ها دستور داد، هر نوزاد پسری که به دنیا می آید را بکشند و تمام نوزادانی که به دنیا می آمدند، به رود انداخته می شدند تا رشد نکنند و قوی نگردند و به گفته تورات این گونه بود که یهود کینه افراد بشر (غیر از نژاد خود) را به دل گرفتند.

بنابراین تصمیم به بازگشت به سرزمین کنعان گرفتند و بر این اساس بازگشت به سرزمین کنعان به خاطر نجات از ظلم و ستم فرعون بود نه علاقه به کنعان و به همین دلیل است که گفته می شود، بنی اسرائیل هیچ علقه‌ مذهبی یا ریشه تاریخی در کنعان نداشته و ندارند.

بر اساس روایات تورات با این که بنی اسرائیل 430 سال در سرزمین مصر اقامت کرد، اما آنها این اقامت را موقت بشمار می آورند تا به سرزمینی بازگردند که خداوند (یهوه) آن را به ایشان وعده داده بود و وعده ای که بیهوده و دروغین می نمود را حق تاریخی خود تلقی کردند.

در این مدت طولانی اقامت در مصر آل یعقوب نه تنها در جامعه مصر حل و جذب نشد، بلکه به دلیل ساختار منزوی گرایانه و گوشه گیرشان به غیر از گروه خود با هیچ گروه دیگری درنیآمیختند.

دوره سوم تاریخ بنی اسرائیل

دوره سوم تاریخ بنی اسرائیل با خروج آنها از مصر در قرن 13 پیش از میلاد آغاز می‌شود. این تصمیم به رهبری حضرت "موسی" (ع) و جانشینش "یوشع بن نون" گرفته شد و قوم بنی اسرائیل در سال 1220 پیش از میلاد از سرزمین مصر خارج شدند و درحالی که بسیاری از منابع تاریخی به این نکته اذعان دارند که بنی اسرائیل از ترس جان خود از مصر فرار کردند و تحت تعقیب سربازان فرعون قرار داشتند، اما برخی از منابع یهودی عنوان می‌کنند که این اقدام با موافقت فرعون صورت گرفت و حضرت موسی از فرعون خواست که بنی اسرائیل را بعد از آن همه غربت و بندگی همراه خود به کنعان ببرد و از این زمان بود که ایده "ملت برگزیده خداوند" نزد بنی اسرائیل شکل گرفت و آنها تصور کردند، خداوند اینگونه بنی اسرائیل را نجات و آنها را مخصوص عنایت و توجهش قرار داد و این ملت را برای خود انتخاب نمود.

به هر روی یهود اواخر قرن سیزدهم پیش از میلاد وارد سرزمین فلسطین شدند، اما در تمام طول مدت اقامتشان در این سرزمین حتی یک اثر تاریخی از خود بر جای نگذاشتند تا بیانگر ارتباط تاریخی آنها با این سرزمین باشد

این منابع بر این باورند که خداوند این گونه بنی اسرائیل را نجات داد و آنها را مخصوص عنایت و توجه خویش کرد، درحالی که باید گفت، این برداشتی صرفا مادی است، آنها به این نکته توجه نمی کنند، آنچه از این خروج مد نظر بوده تفسیر باطنی است که بی‌شک منظور خروج از ظلمات و بندگی به نور و آزادی است. این مفسران در ادامه گفته‌های تورات را این گونه تفسیر می‌کنند که "سرزمین موعود تکه ای جغرافیایی است که خداوند آن را مشخص نمود و این سرزمین را در مسیر حرکت بنی اسرائیل قرار داد تا در آن فرود آیند و آن را سرزمین خود کنند، اما توجه نکرده اند، منظور از سرزمین موعود جنبه های معنی این سفر است و بندگان مخلص خدا در هر سرزمینی می توانند، زندگی کنند و به پرستش خدای یکتا بپردازند و در اینجا سرزمین کنعان مد نظر نیست.

تمام باور بنی اسرائیل بر این قرار گرفته بود که سرزمین کنعان سرزمینی غیر مسکونی و بدون ملت است و داخل شدن و اقامت در آن به راحتی صورت می‌گیرد تا این که سربازان موسی آنها را با واقعیت های دیگری غافلگیر کردند.

موسی وقتی وارد سرزمین کنعان شد، تعدادی از سربازان خود را برای اطلاع از اوضاع و احوال این سرزمین راهی کرد، تورات در این باره می‌گوید: "سربازان موسی نزد وی بازگشتند و گفتند به راستی در این سرزمین شیر و عسل می جوشد، ملتی که در کنعان زندگی می کند، ملتی بزرگوار و شهرهایش مستحکم و بزرگ است".

بنابراین سربازان موسی سرزمین کنعان را سرزمینی آباد با تمدنی درخشان و ملتی بزرگوار یافتند،‌ بنی اسرائیل چون این سخنان را شنید، ترسید، بنابراین از جنگیدن با کنعانیان برای استیلا بر سرزمین‌اشان سر باز زد و به موسی و هارون گفت: " ای کاش در سرزمین مصر می مردیم" و بر موسی و هارون شورید و از پرستش خداوند روی گردان شده به پرستش گوساله و بت ها روی آورد. خداوند یهوه خشمگین شد و آنها را از ورود به سرزمینی که به آنها وعده داده بود،‌ محروم کرد تا از گناه و آلودگی پاک گردند.

اما نژاد پرستان یهودی از این تنبیه و سرگردانی به عنوان پالایش نژادی یاد می‌کنند و می‌گویند: "سرگردانی بنی اسرائیل در صحرا و بیابان به خاطر انحرافات اخلاقی و فساد و بازگشت از دین‌اشان نبود، بلکه خداوند به این طریق می‌خواست ضعیفان ایشان را از قدرتمندانشان جدا کند تا به جز قدرتمندان بنی اسرائیل کسی وارد سرزمین کنعان نشود".

ریشه و نژاد "سامی" بنی اسرائیل

محققان و پژوهشگران در مورد اصل و ریشه سامی یهود به دلیل تناقضاتی که در تورات وجود دارد،‌ با یکدیگر اختلاف نظر دارند، برخی آنها را سامیانی کوچ نشین می‌دانند از جمله "جورج بارتن" که یهود را از سلاله قبایل کوچ نشین سامی صحراهای جزیره العرب می داند، اما مورخانی هم مانند "آدلف لودس" معتقد است که ریشه یهود به آرامی ها باز می گردد و در این باره به سخنان یعقوب پیامبر استناد می جوید که در تورات ذکر شده و آن حضرت در مورد خود و پدرش می گوید: "و پدرم آرامی سرگردان بود" و در مورد زبان عبری که زبان یهود است، اعتقاد دارد یهود این زبان را از مردم فلسطین فراگرفتند.

تمام باور بنی اسرائیل بر این قرار گرفته بود که سرزمین کنعان سرزمینی غیر مسکونی و بدون ملت است و داخل شدن و اقامت در آن به راحتی صورت می‌گیرد تا این که سربازان موسی آنها را با واقعیت های دیگری غافلگیر کردند

اما واقعا آنچه در اصل و ریشه یهود باعث بروز شک و تردیدهایی می شود، مواردی است که خود تورات نیز به آنها اشاره می‌کند و مثلا در بخشی از این کتاب خدای یهوه "حزقیال" یکی از پیامبرانش را اینگونه مورد خطاب قرا می‌دهد: "ای فرزند ادم اورشلیم را از تمام پلیدی‌ها پاک کن و بگو پروردگارت این چنین گفت که اورشلیم محل تولد و خروجت از سرزمین کنعان است و پدرت اموری و مادرت حثیه ای بود"( که این دو قبیله از قبایل فلسطین نبودند) و مواردی از این قبیل در تورات بسیارند.

به هر روی یهود اواخر قرن سیزدهم پیش از میلاد وارد سرزمین فلسطین شدند، اما در تمام طول مدت اقامتشان در این سرزمین حتی یک اثر تاریخی از خود بر جای نگذاشتند تا بیانگر ارتباط تاریخی آنها با این سرزمین باشد.

رد ادعای انتساب به سلاله حضرت ابراهیم (ع)

انتساب یهود به سلاله حضرت ابراهیم (ع) نیز ادعایی بی پایه و اساس است و در رد آن فقط کافی است، گفته شود که در زمان حضرت ابراهیم آنها موجودیت نداشتند، چون کتاب و رسالتشان سال‌های سال پس از آن حضرت نازل شد و تورات 1300 سال پس از حضرت ابراهیم نگاشته شد، همانگونه که خداوند نیز می‌فرماید: "و ابراهیم یهودی و کلیمی نیست، بلکه یکتا پرست و مسلمان است و از مشرکان نیست" (ال عمران 67).

و همانطور که گفتیم آن حضرت فلسطینی نبود، بلکه چون مهمانی نزد فلسطینی ها فرود آمد و خود تورات نیز به این نکته اذعان می‌کند و می‌گوید: "ابراهیم از وطن خود مهاجرت کرد و در سرزمین فلسطینی‌ها روزهای بسیاری سکنی گزید".

بنابراین در اینجا این سوال مطرح می‌شود که آن حق تاریخی که فرزندان صهیون در فلسطین به دنبال آن هستند، کجاست؟
 



چهار شنبه 29 دی 1389برچسب:, :: 19:17 ::  نويسنده : من

هزاران سال قبل هنگامی که آریائئ ها سرزمین پنهاور و حاصل خیز ایران را برای سکونت برگزیدند بعد ازآن مادها وپارتها سالها هریک بر بخشی از ایران حکومت کردند، تا زمانی که کورش کبیر این دوقوم بزرگ را متحد نمود و اولین حکومت یک پارچه را تشکیل داد. سلسله هخامنشیان، سلسله اشکانیان وسلسله ساسانیان قبل از اسلام به این امرمهم اهتمام ورزیدند. از آن زمان تاکنون شیرمرادن وشیرزنان دلاورایرانی فراوانی، جان شیرین خود را برسر نگهبانی و پاسداری از این آب وخاک عزیزنهادند. همچنین ادیبان وسخنوران ، اندیشمندان، دانشمندان وصنعت گران فراوانی برای سربلندی این آب وخاک شبانه روزتلاش نموده اند واز لذت زندگی آرام و راحت خود گذشته اند. برای شاهد مدعای خود به نمونه های بسیارکوچکی اشاره می کنم که عبارتند از: کورش، داریوش، زرتشت، سورنا، بوزرجمهر، و اسطورهای بزرگ همچون کاوه آهنگر، رستم زال، آرش کما گیر،سیاوش که قبل از ورود اسلام به این سرزمین بوده اند و مشاهیربزرگ بعد از اسلام همچون رودکی، فردوسی، ابن سینا، زکریای رازی، ابوریحان بیرونی، مولوی، حافظ، سعدی، خواجه عبدا..انصاری، باباطاهر، عمرخیام نیشابوری، دهخدا و سرداران بزرگ ایرانی همچون یعقوب لیث صفاری، ابومسلم خراسانی، شیخ حسن جوری ونهضت سربداران، آل بویه ، علویون طبرستان، بعضی از فرمانروایان اولیه سلسله صفویه، افشاریه و زندیه، امیرکبیر، میرزای شیرازی ، ایت ا..بهبهانی، ستارخان، باقرخان، سردارجنگل میرزا کوچک جنگلی، رئیس علی دلواری، آیت ا..نائینی ، ایت ا..مدرس ، دکترشریعتی ، مصدق، آیت ا...کاشانی، چمران، ایت ا.. روح ا..خمینی و سرداران بزرگ معاصرخودمان ازقبیل شهیدان صیادشیرازی ، کشوری، فکوری، شیرودی، کاوه ،همت، خرازی، زین الدین، بروجردی، کاظمی، لشکری. البته دراین دورانها حاکمان بی لیاقت و کم مایه ای بوده اند که زمینه نفوذ وتسلط دشمنان وحشی این کشور وملت را فراهم نموده اند. دشمنان دون صفتی همچون اسکندر مقدونی، چنگیز خان مغول، اشرف ومحمود افغان، ودر دوران جدید هم زمینه دخالت مستقیم وغیر مستقیم قدرت های غربی همچون روسیه تزاری، انگلستان مکاروحیله گر، آمریکای جنایتکار و استعمارگر. دراین میان سلسله های قاجاریه و پهلوی بیش ازپیش زمینه نفوذ و دخالت بیگانگان را دراین کشورفراهم نمودند. به گونه ای که اکثر شاهان این دوسلسله دست نشانده مستقیم قدرتها خارجی بودند وبه جای دفاع از منافع این ملت وکشورحافظ منافع قدرتهای بیگانه بودند. دراین دوران ایرانیان که احساس ذلت وحقارت زیادی می نمودند نهضت های استقلال طلبانه زیادی را پایه گذاری نمودند. البته تمامی این نهضت ها به بوسیله دولتهای مزدورودست نشانده سرکوب شدند وتعداد کثیری از مردم شریف ودلاور این کشور جان عزیز خود را دراین راه فدا نمودند. آخرین حلقه از این نهضت های آزادی خواهانه واستقلال طلبانه نهضت عظیم و مردمی ملت ایران بود که توسط ابرمرد دوران معاصرحضرت امام خمینی شروع وهدایت گردید تا اینکه علی رغم خسارات فراوان جانی، مالی، حیثیتی، این نهضت درتاریخ 22 بهمن ماه 1357 به پیروزی رسید. ازهمان روزهای اول پیروزی تلاش های فروانی توسط دشمنان این مرز و بوم و کشور باستانی ایران شروع گردید. دشمنان استعمارگر همچون آمریکا و انگلیس که سابقه طولانی و چند صد ساله دراستمعار این کشور و سایرکشورهای خاورمیانه دارند، وکشورهای اروپایی که منافعی داشتند. حتی درداخل گروهای چپ وگروهای التقاطی که زمانی مدعی آزادی خواهی ومبارزه با استکبار بودند دست دردست اربابان خودبه مبارزه آشکار و پنهان با این مردم پرداختند و در راه مستمعره کردن مجدد ایران وملت عزیز آن چه تلاش هایی که ننمودند. دشمن خارجی از بیرون و دشمنان داخلی هم دردرون کشور فشارها وخسارتهای زیادی به این ملت قهرمان آوردند. ولی بحمداله تاکنون ناموفق بوده اند، وانشاءا..بعد ازاین هم ناموفق خواهند بود. چون فرزندان کاوه آهنگر،رستم، سیاوش، یعقوب لیث، شیخ حسن جوری، سردارجنگل ، رئیس علی دلواری، روح ا..خمینی، همرزمان شهیدان دفاع مقدس زنده وهوشیارهستند. حلقه آخر سلسله توطئه های دشمنان ایران عزیز و سربلند که سربلندی ایران را مخالف اهداف شیطانی خود می داند نهضت پوشالی و به تعبیر رهبری انقلاب کاریکاتوری از نهضت اصیل مردم ایران شروع کرده تحت ((عنوان نهضت سبز)) . این نهضت توسط سرویس های جاسوسی آمریکا، انگلیس، اسرائیل، وبعضی از کشورهای اروپائی طراحی شده ودرخارج ازکشورهدایت کامل می شود. دربین رهبران وهدایت گران داخلی این نهضت کذائی چند دسته وجود دارند.
1- بعضی از آنها ازعوامل بلاواسطه وعامل سرویس های جاسوسی بیگانه بوده که برای انجام ماموریت خود دوره های آموزشی را درخارج ازکشور گذارنده و از لحاظ مالی و اطلاعاتی تامین می شوند.
2- دسته دوم گروهی هستند که تشنه قدرت وثروت هستند وزمانی داخل حلقه قدرت بوده ولی دیگر اقبال از آنها رویگردان شده ومردم به آنها عنایتی ندارند. این دسته برای برگشتن به قدرت وبهره برداری ازمواهب قدرت با این جریان همراه شده اند. این دسته دارای سابقه مبارزاتی قبل از انقلاب بوده وحتی بعدا ازپیروزی هم تلاش هایی نموده اند. ولی در عوض از مواهب زیادی هم بهرمند بوده اند. سوال دوستانه ای که باید از این دسته نمود این است که، دلیل همراهی دشمنان دیروز شما که حتی برای نابودی شما و اهدافتان برنامه داشتند وامروزهمراهیتان می کنند چیست؟ انوشیروان سخنی دارد مبنی بر اینکه دشمنِ دشمن من دوست من است. علت دوستی دشمنان دیروزیتان با شما این است که شما دشمن اهداف دیروز خود شده اید نه اینکه آنها دوست شما شده باشند. البته دوستی آنها با شما تا زمان نابودی دشمن مشترکتان است، و بعد از آن یقین بدانید که دوستان امروزی همان دشمنان گذشته خواهند بود وشما را نیز نابود خواهندکرد.
3- دسته دیگر ازرهبران این نهضت سبزینه افرادی هستندکه منافع خودشان را در بندگی و نوکری بیگانگان می بیند ومزدوری برای دشمنان ایران برایشان افتخار است. تاریخ ایران مملو است از خیانت افراد نان به نرخ روزخور و منفعت طلب. همچنین ممکن است بین این گروه کسانی باشند که از انقلاب شکوه مند ملت ایران ضربه خورده باشد.
تفاوت های این نهضت پوشالی با نهضت عظیم ملت ایران:
الف – روح وباطن نهضت شکوه مند ملت ایران استکبارستیزی و ضد بیگانه بود و خواستار قطع دخالت دشمنان ملت و کشورایران درمقدرات خودبود. اما نهضت سبز روح وباطن او استکبارگرائی و دوستی با بیگانگان و دشمنان ملت و خواستار دخالت و تسلط آنها برمقدرات این ملت، و درنهایت به بندگی کشاندن ومستعمره ودست نشانده بودن است.
ب – یکی ازاهداف مهم نهضت ملت ایران، استقلال طلبی درزمینه های مدیریتی، اقتصادی، علمی، سیاسی، صنعتی، کشاورزی، دفاعی و ... بوده است. خواسته رهبران انقلاب وامام راحل ومردم عزیز ایران قرارگرفتن درقله های بلند عزت وافتخار، مجد و سربلندی نام و آواز ایران وایرانی بوده است.
ولی برعکس نهضت سبز هدفی جزء فروختن استقلال امرورزی کشور به بهائی اندک به دشمنان ملت وکشور ایران ندارد. بعنوان شاهد مدعا درطرح نقشه راه که چند سال قبل دروزارت خارجه آمریکا برای خاورمیانه تهیه شد، کشورهای بزرگ خاورمیانه بایستی به کشورهای کوچک تقسیم وتجریه شوند (همانند کشورهای کوچک آمریکای جنوبی). ادراه وکنترل وزیرسلطه داشتن کشور کوچک بمراتب آسان ترازکشورهای بزرگ وقدرتمند است. ایران عزیز ما هم به 4 کشورکوچکتر تقسیم می شود. نقشه این تقسیمات را مدتی در سایت های مربوطه به نمایش گذاشته بودند.
ج- رهبران نهضت عظیم ملت ایران، مردانی شریف، شجاع، صادق، خودساخته، متعقد به اهداف الهی ، ازجان گذشته والهی بودند که در راس آنها ایت ا..خمینی قرارگرفته بود. امام فردی روحانی که دارای ایمانی قلبی، حکیمی فرزانه، فقیهی جامع الشرایط، سیاستمداری شجاع، رهبری ساده زیست و صادق بود که برای رسیدن به هدف ازجان،مال، آبرو، فرزند ودیگر تعلقات دنیوی خود گذشته بود. یگانه نقطه اتصال اوبه ذات مقدس حضرت حق و پیروی از ائمه عطهار(ص) بود.
اما رهبران این نهضت سبزچه؟ اینان افرادی هستند که دارای روحیه تجملگرائی، اشرافیگری، دنیاطلبی، قدرت طلب، دروغگو و صادق نبودن، سیاست زدگی، وابسته به قدرتهای خارجی، عافیت طلب، عدم ایمان قلبی به هدف و تغیر موضوع دادن بستگی به شرایط، دورنگاه داشتن خود و خانوداه وهمراهان از خطرو...
د- در نهضت شکوهمند ملت ایران حضور توده های عظیم مردم از هر قشر وطبقه (فرهنگی،بازاری،دانشگاهی،کسبه، کشاورزان، کارگران، روحانیون، دانجشویان، دانش آموزان و...) کاملا مشهود بود که همگی به شعارهای انقلاب ونهضت وفاداربودند.
اما درنهضت قلابی اقشارمرفه و بی درد، لیبرال های وابسته، چپی ها، منافقین مزدورصدام ، سلطنت طلبها؛ توده ای ها، گروهای فیمینسم، همجنس گراها اشرار و گروهای قوم گرا و قاچاقچی همچون گروه ریگی و... حضوردارند. این طیف های مختلف ازهم اکنون ایمان به هدف مشترک نداشته وعده ای از آنها خواستار بکارگیری پرچم شیروخورشید رژیم گذشته بجای پرچم سبزهستند. البته قشرهایی ازمردم شریف هم حضور داشتند که به محض اطلاع از اهداف واقعی از این نهضت جدا گردیدند. زیرا به هیچ وجه خواهان ضعف وزبونی ملت وکشورایران نبوده و نیستند.
ه- یکی ازدیگرویژگی های نهضت ملت ایران آزادی و برقراری حکومت اسلامی براساس تئوری ولایت فقیه امام خمینی بود.
ولی یکی از اهداف مهم نهضت سبز ایجاد جمهوری بدون اسلام وسکولار وحذف دین از حکومت است. البته این امر بخاطر القائات غربیان است که ادعا دارند دین از سیاست وحکومت جدا است. ولی یادمان نرفته که اکثر سرزمین هایی که انگلستان تحت سلطه خود در آورد، ابتدا مبلغین وکشیشان را گسیل داشته و زمینه استعمار را فراهم می کرد. وهم اکنون آمریکا و اروپا از یکی از مذهبی ترین حکومت های جهان که همان اسرائیل است حمایت همه جانبه می کنند. اساس پیدایش اسرائیل براساس تئوریهای مذهبی خاخانهای آنهاست.
اکنون بعد از گذشت سی سال از نهضت بزرگ ملت ایران نگاهی گذرا، به ایران قبل از انقلاب و ایران بعد ازانقلاب می اندازیم .قبل ازانقلاب ایران از نظر سیاسی، مدیریتی ، نظامی ، اقتصادی ، صنعتی ، علمی کاملا وابسته بود و تحت کنترل و نفوذ آمریکا و اروپا بود. تنها صنعت ما داشتن ذوب آهن، تولید پیکان و چند پالایشگاه و پتروشیمی بود. کشاورزی هم وضع مناسبی نداشت. تعداد دانشگاه ها بسیار محدود و اکثرا تا مقطع کارشناسی فعال بودند .مدیریت کشور هم تحت نفوذ کامل غرب بود، اما امروز از لحاظ سیاسی ایران کاملا مستقل ، و در تصمیم گیری های جهانی دارای استقلال رای کامل است و از اصل عزت ،حکمت ومصلحت برای ملت ایران و حمایت از منافع ملی پیروی می کند.ملت ایران سمبل استکبار ستیزی و حق طلبی برای سایرملتها است. در زمینه ی صنعتی ، بزرگ ترین صنایع خودروسازی خاور میانه درایران واقع است.ازنظر صنعت فولاد در رتبه جهانی قرارداریم ،خود کفایی در صنعت نفت و کشتی سازی، برق و نیروگاه ها و صنعت نانو تکنولوژی ، تولید هواپیمای بدون سرنشین و سرنشین دار، صنعت هوا فضا و ساختن ماهواره ی امـید وهمچنین داشتن صنعت هسته ای، این ها کوشه ای از پیشرفت های عظیم ملت ایران است.
در زمینه ی علمی گسترش دانشگاه ها ، تولید علم در زمینه های نانو تکنولوژی ، پزشکی ، دارو سازی وخود کفایی در علم هسته ای ، پیشرفت عظیم در زمینه ی سلول های بنیادی ، دارو های نو ترکیب ازاین جمله هستند.
در زمینه ی دفاعی تولید انواع سلاح های انفرادی و اجتماعی و انواع موشک ها وساخت ناو کشتی جنگی و زیر دریایی و....خلاصه در همه زمینه ها پیشرفت های زیادی داشته ایم. خلاصه روزی نبوده که خبری از ایران در جهان شنیده نشده باشد و پیشرفت های عظیم علمی، صنعتی ، و دفاعی اقتصادی وفرهنگی این ملت به دنیا مخابره نشده باشد. این پیشرفت های عظیم در دورانی بوده که بیشترین تحریم ها ، دشمنی ها و فشار ها روی ملت ایران بوده است.دشمنان قسم خورده ملت ایران از این پیشرفت ها نگران بوده وسعی در مهار و برگشت ایران ، به گذشته را دارند.علت هم واضح است از الگوشدن ایران برای سایرکشورهای منطقه بیمناک اند. جریان (نهضت سبز) سازی هم به همین خاطر است. اگر نگاهی اجمالی به کشور های همسایه و کشورهایی که سر تعظیم در مقابل استکبار فرود آورده اند،بیفکنیم خواهیم دید که هیچ حرفی در زمینه های جهانی برای گفتن نداشته و صرفا مصرف کنندگان علم ، صنعت وفرهنگ غرب بوده و مصرف کنندگان بی چون و چرای کالای مصرفی غربی هستند.بنابراین ملت عزیز ایران این دستاورد های عظیم را به راحتی به دست نیاورده که به راحتی از دست دهد. یقینا قدرشناس این همه نعمت بوده وبرای حفظ وبقای آن تا سرحد جان تلاش خواهد کرد.
 



چهار شنبه 29 دی 1389برچسب:, :: 19:12 ::  نويسنده : من

بسیاری از دانشمندان معتقد هستند که حدود 6.3 میلیون سال پیش اجداد انسان و شامپانزه ها از یکدیگر تفکیک شدند و خداحافظی برای همیشه صورت گرفت، اما تحقیقات اخیرآ نشان می دهد که تعدادی از نسلهای بعدی دوباره بازگشته اند.

این نتیجه ایست که دانشمندان با مقایسه ای برروی ژنهای انسان و نزدیکترین خانواده حیوانی آن در طراحی بصری از ژنهای انسان اولیه با جزئیاتی به مراتب فراتر از آنچه استخوانهای فسیلی نشان می دهند، به دست آورده اند.

با توجه به این نظریه، شامپانزه ها و انسان ها هردو جد میمون مانند داشتند. اما هنگامی که دو گونه ی پدیدار شده از هم جدا شدند، این تفکیک به درستی صورت نگرفته است. به نظر می رسد بعضی از اعضای این دو گروه حدود 1.2 میلیون سال پس از اولین باری که از هم تفکیک یافتند، دچار اصلاح نژادی شدند.

اثبات این تئوری به این معنی خواهد بود که انسان امروزی زاده چیزی شبیه به ترکیب (Hybrid) "میمون - انسان" است. این ایده جدیدی است که از نظریه شایع روبه انقراض بودن هیبریدها متابعت نمی کند.

این تئوری همچنین اشاره به تعدادی از قدیمی ترین استخوانهای انسان اولیه - از جمله جمجمه 7 میلیون ساله ی Toumai که در 2001 در چاد از خاک بیرون آورده شد - دارد که ممکن است متعلق به دسته غیر هیبریدی منقرض شده باشد و اصلا از اجداد انسان نباشد.

این ماجرا که توسط تیمی از متخصصان ژنتیک و آمارگران محیط زیست از براد انستیتو (Broad Institute) در ماساچوست پیگیری می شود، نه تنها روشنگر اصل و بنیاد انسان است، بلکه سؤالهایی را در مورد چگونگی بوجود آمدن گونه های جدید در ذهن می پروراند. این تحقیق تازه ترین یافته هادر مورد ژنها و کروموزوهای انسان است که آخرین بار در سال 2003 تکمیل شد.

جیمز مالت (James Mallet) متخصص ژنتیک در دانشگاه لندن که در این تحقیق شرکت نداشت اینطور می گوید:

"این موضوع با نظریه کرکی بودن گونه ها مطابقت می کند، آنها پس از مدتی - میلیونها سال - به شکل واقعی خود درمی آیند."

شواهد وجود اجداد میمون شکل و پدیده اصلاح نژادی در انسان از مقایسه قسمتهایی از ژن و کروموزوهای آنها با هم و با انواع گوریل، اورانگوتان و بوزینه ها پدیدار شد. دانشمندان اکنون به دنبال آنند تا دریابند آیا رویداد هیبریداسیون در میان گونه های دیگر نیز رخ داده یا نه؟

اریک لندر (Eric S.Lander) از ام آی تی می گوید: "تفکیک میان این دو گونه ردپایی را بر روی ژنها و کروموزومهای ما بر جای گذاشت. قبلا هیچگاه قادر نبودیم تا اینگونه به موجودات بنگریم. آنچه اکنون بدان نیاز داریم ،جمع آوری اطلاعات بیشتر است."


ساعت ژنتیک تکامل
بشر دارای 23 جفت کروموزوم است که حدود 30,000 ژن را در بر دارد. هر ژن از لایه های DNA تشکیل یافته که ترتیب این لایه ها در اثر جهش یا تحول در طول زمان تغییر می کنند. سرعت وقوع این تغییر نسبتا ثابت و بسیار آرام است.

در نتیجه، تحولات ژنتیکی می تواند به عنوان نوعی ساعت تکاملی بکار گرفته شود. تفاوت تعداد DNA ها در دو گونه ی متفاوت، با ژن یکسان، نشاندهنده طول مدت جدا بودن گونه ها - از زمان آخرین اصلاح نژادی و تقسیم ژن ها - است.

هنگامی که نیک پترسون (Nick Patterson) در MIT با همکارانش به مقایسه ژنهای انسان با شامپانزه پرداختند، پی بردند که یکی از کروموزوها - کروموزوم X زنانه - 1.2 میلیون سال جوانتر از دیگر کروموزومهاست، این نشان داد که هر دو گونه دارای یک جد مشترک بودند که کروموزوهای X خود را از او گرفته اند.

انسان و شامپانزه دوبار از یک دیگر جدا شده اند
بهترین توضیحی که به ذهن دانشمندان می رسد این است که انسانهای پیشین و شامپانزه ها نه فقط یکبار، بلکه دوبار از یکدیگر جداشدند. اولین باربیش از 6.3 میلیون سال پیش و دومین بار حداقل یک میلیون سال پس از آن بود.

آنچه احتمالا رخ داده این است که بعضی از انسانها توسط تعدادی از شامپانزه ها تولید یافته اند و این مسئله با وجود تفاوتهای فیزیکی میان این دو گروه، آنقدرها هم که به عجیب نظر می رسد نیست.

دیوید ریچ (David Reich) متخصص ژنتیک می گوید: "به نظر من جالبترین موضوع این رخداد، روند وسیع و درازمدت ژنهاست که روش خلاقانه ی دیگری در فرضیه تکامل است."

جیمز مالت می گوید: "نظریه پیدایش تدریجی گونه های جدید مورد توجه چارلز داروین (Charles Darwin) بود. اما در اوایل قرن 20 شکاف میان گونه ها و پیدایش دوباره ی آنها با پیوندهای قوی و مستحکمتر نظر بیولوژیست ها را به سوی خود جلب کرد."

به گفته مالت حدود 10 درصد از گونه های حیوانی قابلیت اصلاح نژادی با انواع مربوطه را دارند حتی اگر رقم این اتفاق در هر جمعیت ناچیز باشد.
 



پیدایش انسان

چنین تصویرهایی معمولاً مبین دید سنتی — و امروزه مردود — از فرگشت انسان، یعنی فرایند نردبانی‌اند. گاهی دارندگان این دیدگاه، خودآگاه یا ناخودآگاه، انسان خردمند را هدف نهایی تکامل موجودات تلقی می‌کنند.

انسان امروزی که بر کرهٔ زمین می‌زیَد در طبقه‌بندی زیست‌شناختی انسان خردمند (با نام علمی Homo sapiens) خوانده می‌شود و گونه‌ای از سردهٔ انسان در شمار می‌آید. این بدین معناست که گونه‌های دیگری از انسان بوده‌اند که از لحاظ ژنتیکی و زیست‌شناختی به اندازه‌ای متفاوت بوده‌اند که گونهٔ زیست‌شناختی جداگانه‌ای به حساب آیند. برای نمونه، انسان‌های نئاندرتال گونهٔ دیگری از سردهٔ انسان بودند. ایشان که چند هزار سال هم با انسان امروزین اشتراک زیستگاهی داشته‌اند، اکنون منقرض شده‌اند

پس، هنگام سخن از پیدایش انسان از دو منظر در موضوع می‌توان نگریست. نخست پیدایش گونهٔ به‌خصوص انسان یعنی، انسان خردمند ودیگر پیدایش سردهٔ انسان که انسان خردمند تنها یکی از گونه‌های آن است.

دودمان انسان


شمپانزه نزدیک‌ترینِ کپی‌های بزرگ به آدمیان و به تبع آن نزدیک‌ترین خویشاوند موجود به گونهٔ انسان خردمند در میان موجودات زنده‌است. واپسین نیای مشترک گونهٔ کنونی انسان با شمپانزه شش تا هفت میلیون سال پیش در آفریقا می‌زیست. شش یا هفت میلیون سال پیش سرده‌ای که این جد مشترک به آن تعلق می‌داشت به دو شاخه تقسیم شد. یک شاخه سرانجام به گونهٔ انسان خردمند انجامیده‌است و شاخه‌ای به شمپانزه. جدایی مسیر تکاملی انسان و شمپانزه را انشعاب بزرگ می‌گویند.

فرایند انجامش شاخهٔ انسان به انسان خردمند فرایندی خطی یا به‌اصطلاح نردبانی نبوده‌است. فرایند نردبانی بنا را بر این می‌گذارد که هر زمان تنها یک گونه انسان‌تبار وجود داشته‌است. این انسان‌تبار با گذشت زمان پله‌های ترقی/تکاملی را طی کرده‌است و سر انجام به برترین پلهٔ نردبان که انسان خردمند باشد فراز شده‌است. این تصویر سنتی دیگر امروز مقبول نیست. در تصویر نو، آن شاخهٔ اصلی که به انسان خردمند انجامید خود به چند ازگ* تقسیم شد و انسان خردمند یکی این ازگ‌هاست. گونه‌های دیگر که ازگ‌های دیگر بوده‌اند اینک منقرض شده‌اند. به تمام ازگ‌هایی که، پس از انشعاب بزرگ، از شاخهٔ منتهی به انسان برآمدند دودمان انسان اطلاق می‌شود.[۷] در آرایه‌شناسی نوین، اعضای دودمان انسان، انسان‌تباران را تشکیل می‌دهند.

شاخچهٔ سردهٔ جنوبی‌کپی یکی از شاخچه‌های بزرگی‌است که پس از انشعاب بزرگ از شاخهٔ منتهی به انسان برآمد. از سردهٔ جنوبی‌کپی دو سردهٔ پرامردم و انسان بر آمدند.

پیدایش سردهٔ انسان

سردهٔ انسان یکی از سرده‌های خانوادهٔ کپی‌های بزرگ در راستهٔ نخستی‌ها است. باور سنتی به نزدیک دیرین‌مردم‌شناسان این بوده‌است که این سرده از سردهٔ کهن‌تری به نام جنوبی‌کپی به وجود آمده‌است. امروزه در کنار این باور سنتی گزینه‌های دیگری هم مطرح است که خاسته از کشف سنگواره‌های جدید است: به طور خاص سنگوارهٔ کنیامردم پخت‌رخ. نقطهٔ آغاز سردهٔ انسان خالی از مناقشه نیست؛ به این معنا که بر سردهٔ گونه‌های مرزی اتفاق نظر نیست. کهن‌ترین گونه‌های سردهٔ انسان انسان ماهر و انسان رودولفی‌اند. وانگهی قرار دادن انسان ماهر در سردهٔ انسان تا حدی خاسته از آن بوده‌است که با بقایای این انسان ابزارهای سنگی ابتدایی به دست آمده‌است. با این حال امروزه ابزارسازی در سرده‌های دیگر هم مشاهده شده‌است و دیگر ابزارسازی ویژگی ممتاز انسان محسوب نمی‌شود.

پیدایش گونهٔ انسان خردمند

باور سنتی در دیرین‌مردم‌شناسی ایدون بوده‌است که انسان خردمند از انسان راست‌قامت خاسته‌است و انسان راست‌قامت از انسان ماهر. امروزه فرایند این خیزش پیچیده‌تر از این باور سنتی دانسته می‌شود. در زیر به تفصیل از این فرایند یاد می‌شود.

پیش از برآمدن گونهٔ انسان خردمند برّ قدیم (یعنی اوراسیا و افریقا) تهی از سکنه نبود بلکه گونه‌های مختلف انسان در آن می‌زیستند. در اروپا و آسیای غربی انسان‌های نئاندرتال می‌زیستند و در سایر نقاط آسیا انسان‌های راست‌قامت. نیاگان همهٔ این انسان‌ها از افریقا به بیرون کوچیده بودند. پیرامون پیدایش انسان خردمند در دنیای قدیم دو فرضیه هست. یکی فرضیهٔ تکامل چندناحیتی است و دیگری فرضیهٔ خروج از آفریقاست. هر یک از این فرضیه‌ها دو وردهٔ ضعیف و قوی می‌دارند.


فرضیهٔ تکامل چندناحیتی چنین بیان می‌دارد که گونهٔ انسان خردمند در هر ناحیه، خاسته از تطورهای موضعی گونه‌های کهن‌تر انسان در همان ناحیت است. بعدها با آمیزش‌ها و مهاجرت‌ها، و به طور کلی وجود یک جریان دائمی انتقال ژن بین جمعیت‌های پراکنده، یکی گونهٔ میانگین به وجود آمده‌است. در وردهٔ ضعیف بر جریان ژن میان انسان‌های نواحی مختلف در طی فرایند پیدایش انسان خردمند، تأکید بیشتری می‌رود.

فرضیهٔ خروج از آفریقا ایدون می‌گوید که انسان خردمند نخست در شرق افریقا تکامل یافت؛ سپس در سرتاسر عالم پراکنده شد و جایگزین گونه‌های کهن‌تر شد. در وردهٔ ضیعف این فرضیه جایگزینی توأم با مقداری جریان ژن از گونهٔ انسان منقرض‌شونده به انسان خردمند بوده‌است. امروزه با انجام آزمایش‌های ژنتیک کفهٔ نظریهٔ خروج از افریقا سنگین‌تر شده‌است. نیز پیش نهاده شده‌است که مهاجرت انسان به بیرون از افریقا در چند موج و نه یک موج صورت گرفته‌است. موج‌های مختلفی که از افریقا برون آمدند هر یک به گوشه‌ای از زمین رفتند. این جمعیت‌های مهاجر بسیاری از ویژگی‌های ظاهری‌ای را که امروز در مردمان نواحی مقصد پیداست، پیش از مهاجرت، می‌داشتند. یعنی بخش بزرگی از اختلافات ظاهری که در گروههای جغرافیایی دیده می‌شود در همان افریقا با انزوای جمعیت‌ها پدید آمده بود. به علاوه نتایج ابتدایی از نقشه‌برداری ژنوم نئاندرتال نشان داده‌است که انسان‌های امروزینِ خارج از افریقا، در قیاس با انسان‌های امروزین افریقای سیاه، اندکی (۱ تا ۴ درصد) به نئاندرتال‌ها نزدیک‌ترند. یکی از نتایجی که از این شباهت بیشتر می‌توان گرفت این است که انسان خردمند پس از خروج از افریقا ولی پیش از پراکندن به دورترین نقاط برّ قدیم — یعنی هنگامی که تازه به خاورمیانه در آمده بود — با نئاندرتال اندکی تبادل ژن (جفت‌گیری) داشته‌است. با فرض صحت این نتیجه‌گیری، نیز مشخص شده‌است که جریان ژن از نئاندرتال به خردمند بوده‌است. میزان تبادل ژن با دیگر گونه‌های انسان (مثلاً راست‌قامت آسیایی) هنوز مشخص نیست.

تغییرات کالبدشناختی

انسان در طول سیر تکاملی خود، به مرور زمان، دارای جمجمه‌های بزرگتری شد. فک‌ها و دندان‌ها کوچکتر شدند و این اتفاق، به دلیل تغییر برنامهٔ غذایی انسان بود.ویژگی‌های قدیمی‌ترین نمونه‌های به‌دست آمده از انسان، نشانگر آن است که انسان‌های اولیه در مقایسه با انسان‌های امروزی دارای قدی کوتاه‌تر، جمجمه‌ای کوچک‌تر و آرواره‌های قوی با ۳۲ دندان که ترکیب دندان‌ها بیشتر به گیاه‌خواری تمایل نشان می‌دهد و همچنین دست‌های کمی بلندتر هستند که نمونه مشخص آن دو اسکلت معروفی است که در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۹۰ از دره لفارس در کشور فعلی اتیوپی به‌دست آمده‌است.

تکامل مغز و ذهن انسان

از پس از جدایی تبار دودمان انسان از آنِ شمپانزه یکی از روندهایی که با نظر در سنگواره‌ها به دیده می‌آید فزونی یافتن نسبتِ جرمِ مغز به جرم تن با گذشت زمان است. این روند کمابیش در شاخه‌های مختلف فرگشتیِ انسان‌تباران دیده می‌شود. توضیحات تکاملی از ذهن انسان و فرهنگ او مورد نزاع بوده است. آنچه مسلم است این است که از پیدا آمدن سردهٔ انسان باز، تغییرات اساسی در حجم کاسهٔ سر، نسبت مغزبه‌تن، و نیز سازماندهی اندرونی مغز رخ داده‌است. نظر بیشتر متخصصان این است که مجموعه‌ای از فشارهای زیست‌بومی و اجتماعی عاملِ راننده در تکامل مغز و ذهن انسان بوده‌است. مناقشات امروزی، بیشتر بر سر تعیین عامل اصلی میان این دو عامل — فشار اجتماعی در مقابل فشار زیست‌بومی — است.

معیارهای انسان بودن

یکی از سؤالات بنیادین هنگام بررسی موضوع پیدایش یا تکامل انسان پاسخ به این سؤال است که «چه چیزی ما را انسان می‌کند؟»، یا «چه چیزهایی ما را از حیوانات دیگر تمایز می‌دهد؟». جواب به این سؤال بسته به اینکه چه کسی به آن پاسخ می‌دهد متفاوت خواهد بود. نگرش علمی به موضوع به نحوه رفتار، ساختار فیزیکی، بیولوژیکی یا ژنتیکی توجه می‌کند. اکثر زیست شناسان معاصر «راه رفتن روی دو پا و دویدن» را معیار بسیار مهمی در تعریف انسان قلمداد می‌کنند در حالی که به عنوان مثال ویژگی‌های دیگر مانند داشتن ریش از محبوبیت کمتری برخوردار هستند.
 



 

 

کتاب آشپزي به صورت جاوا و قابل اجرا بر روي اکثر گوشي ها مي باشد. اين كتاب اموزشي كامل از غذا هاي زير رو در خودش گنجانيده است.
- انواع سوپ
- انواع دسر
- غذاهاي اصلي
- انواع شيريني جات
- متفرقه



ادامه مطلب ...


 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب